سایت دانلود بـرتـــــر

آخرین به روزرسانی این صفحه: 2017/05/26
» نمایش دسته بندی مطالب
توجه: چنانچه اثری از شما در سایت قرار گرفته و رضایت ندارید میتوانید از قسمت تماس با ما در ارتباط باشید تا اثر شما از سایت حذف شود

لیست مطالب صفحه اصلی

اشعار زیبای مولانا در باره ی قاف و سیمرغ

رباعی از مولانا در باره ی سیمرغ :

مرغی ملکی زانسوی گردون بپرد

آن سوی که سوی نیست بیچون بپرد

آن مرغ که از بیضه ی سیمرغ بزاد

جز جانب سیمرغ بگو چون بپرد

غزلی از مولانا در باره ی سیمرغ :

داد دهی ساغر و پیمانه را

مایه دهی مجلس و میخانه را

مست کنی نرگس مخمور را

پیش کشی آن بت دردانه را

جز ز خداوندی تو کی رسد

صبر و قرار این دل دیوانه را

تیغ برآور هله ای آفتاب

نور ده این گوشه ویرانه را

قاف تویی مسکن سیمرغ را

شمع تویی جان چو پروانه را

چشمه حیوان بگشا هر طرف

نقل کن آن قصه و افسانه را

مست کن ای ساقی و در کار کش

این بدن کافر بیگانه را

گر نکند رام چنین دیو را

پس چه شد آن ساغر مردانه را

نیم دلی را به چه آرد که او

پست کند صد دل فرزانه را

از پگه امروز چه خوش مجلسیست

آن صنم و فتنه فتانه را

بشکند آن چشم تو صد عهد را

مست کند زلف تو صد شانه را

یک نفسی بام برآ ای صنم

رقص درآر استن حنانه را

شرح فتحنا و اشارات آن

قفل بگوید سر دندانه را

شاه بگوید شنود پیش من

ترک کنم گفت غلامانه را

 حضرت مولانا

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا از مولانا

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید

چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه

که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم

زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

فروریخت فروریخت شهنشاه سواران

زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم

ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون

دگربار دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم

چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها

غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید

که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

مولانا محمد بلخی

شعر چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم از مولانا

چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم

آن کمیت عربی را که فلک پیمای است

وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم

خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه

شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم

در زندان جهان را به شجاعت بکنیم

شحنه عشق چو با ماست ز کی پرهیزیم

زنگیان شب غم را همه سر برداریم

زنگ و رومی چه بود چون به وغا یستیزیم

قدح باده نسازیم جز از کاسه سر

گرد هر دیگ نگردیم نه ما کفلیزیم

ز آخور ثور برانیم سوی برج اسد

چو اسد هست چه با گله گاو آمیزیم

اندر این منزل هر دم حشری گاو آرد

چاره نبود ز سر خر چو در این پالیزیم

موج دریای حقایق که زند بر که قاف

زان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم

بدر ما راست اگر چه چو هلالیم نزار

صدر ما راست اگر چه که در این دهلیزیم

گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم

که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم

وز سر ناز بگوییم چه چیزید شما

سجده آرند که ما پیش شما ناچیزیم

گلعذاریم ولی پیش رخ خوب شما

روی ناشسته و آلوده و بی‌تمییزیم

آهوان تبتی بهر چرا آمده‌اند

زانک امروز همه مشک و عبر می بیزیم

چون دهد جام صفا بر همه ایثار کنیم

ور زند سیخ بلا همچو خران نسکیزیم

تاب خورشید ازل بر سر ما می تابد

می زند بر سر ما تیز از آن سرتیزیم

طالع شمس چو ما راست چه باشد اختر

روز و شب در نظر شمس حق تبریزیم

مولانا محمد بلخی (مولوی یا مولانا)

گفتگو با پشتیبانی سایت دانلود برتر